«نورالینک» و خیزش پساانسان

«ایلان ماسک» و رؤیای رنسانس فناورانه برای انسان خردمند

«ایلان ماسک» به گمان من از آن دسته انسان‌هایی است که آینده بشریت را رقم می‌زنند. اینکه یک نفر این همه فکرهای بدیع داشته باشد و به بلندپروازی‌های خود اجازه تحقق بدهد، بسیار شایان احترام و تقدیر است. «نورالینک» علی‌رغم انتقاداتی که به آن وارد شده، یکی از این بلندپروازی‌های هیجان‌انگیز است.

عبدالرضا ناصرمقدسی- متخصص مغز و اعصاب:‌ «ایلان ماسک» به گمان من از آن دسته انسان‌هایی است که آینده بشریت را رقم می‌زنند. اینکه یک نفر این همه فکرهای بدیع داشته باشد و به بلندپروازی‌های خود اجازه تحقق بدهد، بسیار شایان احترام و تقدیر است. «نورالینک» علی‌رغم انتقاداتی که به آن وارد شده، یکی از این بلندپروازی‌های هیجان‌انگیز است. نورالینک صرفا یک کار تحقیقاتی نیست، بلکه یک شرکت است که اهداف مشخصی دارد. این خصلت انسانی مانند ایلان ماسک است که به جای انجام یک کار تحقیقاتی به دنبال تحقق و عمومی‌کردن یک فناوری است. کارهای او در زمینه استارلینک، اسپیس‌ایکس و حتی خرید توییتر را می‌توان در همین جهت ارزیابی کرد. او به انجام یک فکر تحقیقاتی کاری ندارد، بلکه می‌خواهد جهان را به واسطه یک فناوری جدید تغییر دهد. هر یک از آرزوهای وی این امکان را دارد که بشریت را تحت تأثیر قرار دهد. پروژه استارلینک عملا سد ارتباطات را که ممکن است به وسیله بعضی از د‌ولت‌ها برای گونه انسان خردمند ایجاد شود، در‌هم می‌شکند. اسپیس‌ایکس به دنبال تحقق زندگی انسان بر روی مریخ است؛ چیزی که فقط یک سفر فضایی محسوب نمی‌شود، بلکه با توجه به وضعیت محیط زیست در زمین، انسان باید به دنبال زیستگاه‌های جدید بگردد و چه‌بسا مریخ یکی از بهترین انتخاب‌ها باشد. موضوعی که با بلندپروازی‌های امثال ایلان ماسک تحقق پیدا خواهد کرد. نورالینک نیز همین‌طور است. ما در این مقاله به‌طور خاص به نورالینک و اثری که بر گونه انسان خردمند خواهد گذاشت، می‌پردازیم.

نورالینک به دنبال ایجاد ارتباط بین رایانه و مغز انسان از طریق ایمپلنت‌های داخل مغزی است. روش‌های عادی نمی‌توانند سیگنال‌ها را از تمام مغز جمع‌آوری کنند، ولی ایمپلنتی که داخل مغز و در ارتباط مستقیم با نورون‌ها نصب می‌شود، این توانایی را دارد که از سدی مانند جمجمه -یا حتی عروق که در پروژه سینکرون استفاده می‌شود- عبور کرده و سیگنال‌های مغزی را به‌طور بی‌واسطه دریافت کند. در واقع با گذاشتن یک ایمپلنت در مغز و ارسال داده‌ها از مغز به رایانه و برعکس، نورالینک این هدف را دارد که نه‌تنها به کنترل مغز توسط رایانه برسد، بلکه داده‌های مغز را نیز جهت تحلیل و ارزیابی جمع‌آوری کند. در اولین قدم نیز این شرکت با گذاشتن یک ایمپلنت در مغز میمون توانست میمونی را به نمایش بگذارد که صرفا با مغز و افکار خود در حال بازی‌کردن با رایانه است. این میمون قبلا با روش دادن جایزه، آموزش داده شده بود تا این بازی را انجام دهد. حال با گذاشتن این ایمپلنت‌ها در مغز اطلاعات از طریق بلوتوث به‌طور مستقیم و بدون دخالت کنسول به رایانه رسیده و رایانه حرکت‌های مد‌نظر میمون را انجام می‌دهد. به سخن دیگر نورالینک کدهای نورونی را به کدهای قابل فهم رایانه‌ای تغییر می‌دهد. چیزی که از آن با عنوان تله‌پاتی دیجیتال یاد شده است. نورالینک این‌گونه سیگنال‌های مغزی یا همان پالس‌های الکترونیکی مغز را می‌خواند. این ایمپلنت‌های کوچک در داخل مغز کار گذاشته می‌شود و با نورون‌ها مرتبط می‌شود، بدون آنکه آسیبی به مغز وارد کند. نکته مهم دیگر این است که این ایمپلنت به صورت بی‌سیم شارژ شده و می‌تواند از طریق بلوتوث به موبایل هم متصل شود. به این‌ شکل، ایمپلنت‌های مغزی و توانایی‌های آنها از آزمایشگاه بیرون آمده و به‌راحتی می‌تواند در خانه‌ها هم استفاده شود. همین دایره تأثیرگذاری آن را چندین برابر می‌کند. سخنانی هم درباره شروع این تحقیقات روی انسان توسط این شرکت در رسانه‌ها درج شده است. آنها به دنبال اخذ تأییدیه‌های لازم از سازمان غذا و داروی آمریکا برای انجام استفاده از نورالینک در انسان هستند. اما مانند پروژه‌های استارلینک و اسپیس‌ایکس این پروژه هم تحولی بزرگ در گونه انسانی به واسطه تکنولوژی است. ایلان ماسک عنوان می‌‌کند که هدف آن نوعی همزیستی بین هوش مصنوعی و انسان است. او می‌خواهد از این روش در درمان بیماری‌هایی مانند عدم توانایی راه‌رفتن به دلیل قطع نخاع استفاده کند یا با گذاشتن این ایمپلنت‌ها در کورتکس بینایی، به درمان بیماران نابینا به دلیل آسیب کورتکس بپردازد. او می‌خواهد این کار را با برقراری ارتباط مستقیم بین یک دوربین دیجیتال و کورتکس مغزی انجام داده و سیگنال‌های رایانه‌ای را این بار به سیگنال‌های مغزی ترجمه کند. یکی دیگر از پروژه‌های بلندپروازانه او -چنانکه گفتیم- استفاده آن در بیماران قطع نخاع است. در این بیماران ارتباط بین مغز و نخاع قطع شده است. حال نورالینک می‌خواهد با گرفتن دستورات از مغز آنها را به کدهای رایانه‌ای ترجمه و سپس در یک ترجمه معکوس، مجددا آنها را به سیگنال‌های عصبی تبدیل، اما این بار آن را به نخاع تحویل دهد. این‌گونه می‌تواند نخاع این بیماران را بار دیگر تحت فرمان مغز آنها درآورد. اما این‌گونه نیست که این پروژه‌ها در حد درمان بیماران باقی بماند و همان‌طور که خواهیم دید، چنین پروژه‌هایی از یک همزیستی صرف خارج شده و در نهایت به ایجاد گونه‌ای جدید به نام انسان خردمند تکنولوژیک ختم خواهند شد. این مقاله به دنبال تشریح این اتفاق بزرگ است. می‌خواهیم ببینیم چرا کار ایلان ماسک تا این حد اهمیت دارد و چرا بشریت در حال عبور از خود و ایجاد گونه‌ای جدید این بار نه با تکامل و انتخاب طبیعی بلکه با دخالت فناوری است؟ چیزی که از آن با عنوان ترابشریت یاد می‌شود.

«نورالینک» و خیزش پساانسان

ترابشریت چیست؟

ادامه تکامل گونه انسان و سرده هومو ضرورتا تکاملی بیولوژیک نخواهد بود و فناوری نقش عمده‌ای در تغییر شکل و ماهیت گونه انسان ایفا خواهد کرد. ترابشریت نیز از همین تفکر به‌ وجود آمده است. ترابشریت به افزایش عمیق و شدید توانایی‌های انسانی و حتی در نهایت به ایجاد گونه جدیدی به نام انسان خردمند تکنولوژیک منتهی خواهد شد. همین افزایش توانایی، قدرت دخالت انسان در طبیعت را ده‌چندان کرده و او را قادر به تجربه‌های جدید و غیرمتعارفی می‌کند. ترابشریت شاخه‌ای از علم آینده‌پژوهی محسوب می‌شود که به بررسی توانایی‌هایی می‌پردازد که تکنولوژی در اختیار ما می‌گذارد. طبق ادعای این جنبش، با امتزاج انسان و تکنولوژی، گونه انسان خردمند از سد پیری گذشته و به قابلیت‌های بهتر شناختی و فرهنگی می‌رسد. همان‌طور که گفته شد، طبق نظر این جنبش، این قابلیت‌ها به حدی خواهد رسید که در نهایت نوع انسان به گونه جدیدی با نام پساانسان تغییر ماهیت خواهد داد. پایه‌گذار این جنبش، «فریدون اسفندیاری» یا FM-2030 بود که با انتشار اولین کتاب با عنوان «آیا شما یک ترابشر هستید؟» این مفهوم را پایه‌گذاری کرد. اینکه چگونه ترابشریت ممکن خواهد شد، همه در سایه تکنولوژی‌ای رخ خواهد داد که لحظه به لحظه در حال پیشرفت، ارتقا و توسعه است. از این‌رو و با توجه به اینکه این اتفاق تقریبا تمام سطوح پیشرفت انسانی را در بر می‌گیرد، جنبش ترابشریت مخاطبان بسیاری دارد؛ از متخصصان ژنتیک و نظریه‌پردازان هوش مصنوعی گرفته تا متخصصان رایانه و سایبرنتیک. تصور و هدف این جنبش نه‌تنها تشریح امکاناتی است که تکنولوژی به انسان می‌بخشد، بلکه ایجاد شرایطی است که انسان را قادر به این گذر می‌کند. به سخن دیگر ترابشریت بر توانایی‌های تکنولوژی در هرچه توانمند‌کردن انسان و گذار او از محدودیت‌هایش به‌خصوص گذر از مقوله مرگ تأکید دارد. طبق آنچه این جنبش ارائه می‌دهد، انسان می‌تواند از محدودیت‌های ژنتیکی و فیزیکی خود با کمک تکنولوژی گذشته و بر تکامل خود کنترل داشته باشد. گرچه شاید افزایش توانایی تمام بدن مد‌نظر این جنبش باشد، اما آنها بر ارتقای توانایی‌های مغز انسان تأکید ویژه‌ای دارند. نورالینک نیز با توصیفی که گفته شد در همین دسته‌بندی قرار می‌گیرد. البته ترابشریت برای رسیدن به مقصود خود یعنی ایجاد پساانسان، استفاده از علوم نوبنیاد و تلفیق آنها با یکدیگر را ضروری می‌داند. این علوم شامل علوم شناختی، نانوتکنولوژی، بیوتکنولوژی، علوم ارتباطات و هوش مصنوعی است. یکی از پایه‌های متافیزیکی بسیاری از علوم تأکید بر عدم تغییرپذیری مورفولوژی انسان است. مورفولوژی یا ریخت‌شناسی به‌ شکلی عمده توسط ژن‌های ما تعیین می‌شود. بدن انسان به واسطه ژن‌ها‌ست که ساخته می‌شود. ژن‌ها مانند نقشه ساختمان بدن محسوب می‌شوند و بدن هیچ‌گاه نمی‌تواند از این نقشه و حداکثر پتانسیل‌هایی که این نقشه در اختیار او قرار می‌دهد، فراتر رود. پس مورفولوژی او نیز تغییر نخواهد کرد. بحث ترابشریت اما درست برخلاف این اندیشه است و عنوان می‌کند که تکنولوژی نه‌تنها امکان تغییر را برای بدن و ذهن ما ایجاد می‌کند، بلکه می‌تواند این تغییر را در راه درست هدایت کند. در واقعیت نیز چه بخواهیم و چه نخواهیم جهان در آستانه تغییراتی هست که به نظر می‌رسد دیگر چندان به نوای ژن‌های ما گوش نمی‌دهد. پس در زمانه ما سؤال اصلی اینجاست که تغییرات مزبور چگونه رخ خواهد داد؟ به‌ عبارت دیگر کدام‌یک از تکنولوژی‌ها سبب تسهیل این فرایند تغییر و دگردیسی خواهد شد؟ چگونه ما می‌توانیم از سلطه ژن‌ها رهایی یابیم؟

اجماع و همکاری بینارشته‌ای 4 تکنولوژی

پیش از این گفتیم که این کار حاصل اجماع و همکاری بینارشته‌ای بین طیف وسیعی از رشته‌ها اعم از مهندسی ژنتیک، علوم اعصاب، نانوتکنولوژی و بیوتکنولوژی است. برای درک بهتر این موضوع بیایید این علوم و نقش آنها در این گذار ترابشری را بررسی کنیم. مهندسی ژنتیک با روش‌هایی مانند ژن‌درمانی در درمان بیماری‌ها به کار می‌رود. در حال حاضر از این فناوری در درمان بیماری‌هایی همچون هموفیلی و آنژین صدری مقاوم استفاده می‌شود. اساس این فناوری بر تصحیح یک ژن معیوب قرار دارد. در این روش سعی می‌شود که یک ژن یا دی‌ان‌ای به درون یک سلول تزریق یا منتقل شده و بدین وسیله یک نقص ژنتیکی اصلاح شود. البته این کار بسیار فراتر از تصحیح یک نقص ژنتیکی است و انتقال یک ژن به درون سلول می‌تواند با تحریک و تولید پروتئین‌های جدید سبب درمان طیف وسیعی از بیماری‌ها شود. ژن‌درمانی و قابلیت پیرایش و اصلاح ژن‌ها یکی از موضوعات بسیار قابل توجه پژوهشگران حیطه ترابشریت محسوب می‌شود. ژن‌درمانی می‌تواند این امکان را به ما بدهد که با انتخاب ژن‌ها بر میزان توانایی‌های ذهنی و فیزیکی خود یا فرزندانمان بیفزاییم. ژن‌ها مانند نقشه‌ای عمل می‌کنند که بنای بدن براساس آنها ساخته می‌شود. این بنا می‌تواند شامل قوام فیزیکی، حجم استخوانی، رنگ پوست و چشم و… باشد؛ بنابراین تغییر در ژن‌ها می‌تواند پایه‌ای‌ترین خصوصیات انسانی ما را دستخوش تغییر کند. باید توجه داشت که تکامل بسیار آهسته و طی چندین میلیون سال عمل می‌کند. از سوی دیگر طبیعت و زیستگاه ما با مداخلاتی که انسان در آن انجام داده است به صورت روزافزون در حال دگرگونی است و به نظر می‌رسد ژن و زیستگاه انسان با سرعت بالایی در حال فاصله‌گرفتن از یکدیگر هستند؛ بنابراین از منظر تئوری‌پردازان ترابشریت شاید چندان معقول نباشد که منتظر تغییرات طبیعی باشیم تا به‌واسطه آنها ژن‌های ما نیز ارتقا یابد و بهبود پیدا کند. این امر نظریه دستکاری ژنتیکی این تئوری‌پردازان را جهت ارتقای فیزیکی و ذهنی نوع انسان موجه جلوه می‌دهد. تکنولوژی بعدی که آن هم عجیب و غیرقابل تصور است، چاپ سه‌بعدی است. این چاپگرها امکان پرینت سه‌بعدی را مهیا کرده و در عین حال در فرایند چاپ می‌تواند از مواد مختلفی مانند کاغذ، پلاستیک، فلز و حتی غذا استفاده کند. فقط تصور کنید که در آینده‌ای نزدیک برای خرید به بیرون نرویم. فقط سایز و شکل و رنگ شیء مورد نظر را مشخص کنیم، بعد این پرینتر سه‌بعدی‌مان خواهد بود که آن را برای ما می‌سازد. غیرقابل‌تصور است، نه؟ از سوی دیگر ترکیب علوم زیستی و مهندسی می‌تواند محصولات شگفت‌انگیزی را به ما عرضه دارد. از محصولات آن می‌توان به اندام‌های مصنوعی، پروتزهای عصبی یا میکروچیپ‌ها اشاره کرد. اینجا همان‌جایی است که ایلان ماسک با بنیان‌گذاری شرکت نورالینک می‌خواهد به آن جامه تحقق بپوشاند. وقتی به‌واسطه میکروچیپ‌ها امکان ارتباط بین مغز و رایانه فراهم آمده و به قول ایلان ماسک نوعی هم‌زیستی بین آن دو برقرار شود، می‌توان بر بسیاری از محدودیت‌های بشری غلبه کرد. رابط بین ذهن و ماشین یا به اختصار BMIs یکی از موضوعات بسیار مهم مطرح‌شده در این جنبش است که اتفاقا از سال‌ها قبل، استفاده از آن به‌صورت جدی در عرصه پزشکی شروع شده و قابلیت‌های آن در درمان به برانگیزش تخیل انسان یاری رسانده است. نکته مهم اینجاست که بسیاری از فناوری‌های عجیب بشری حول ایجاد این ارتباط ضد دکارتی گرد آمده‌اند. از لحاظ تعریفی BMIs به ارتباط مستقیم بین مغز و مولدهای مصنوعی اطلاق می‌شود. همین تعریف، توانایی و پتانسیل این تکنولوژی را در بهبود شرایط بیمارانی که از یک نقص و ناتوانایی عصبی مانند فلج اعضا رنج می‌برند نشان می‌دهد. دیدیم که نورالینک نیز چگونه می‌خواهد بر همین مبنا به بهبود بسیاری از بیماری‌های مهمی که در حال حاضر قابل درمان نیستند، نائل آید. شاید نقص حرکتی و استفاده از این ابزار و تکنولوژی برای بهبود آن، معقول و ملموس به نظر بیاید، ولی اکنون یکی از کاربردهای این تکنولوژی استفاده از آن در نقص‌های حسی است؛ یعنی محققان بنا دارند با این تکنولوژی به بیمارانی که دچار نقص حسی شده‌اند یاری برسانند و شرایطی را برای بازیافت آن نقص حسی مهیا کنند. این موضوع وقتی جدی می‌شود که همین تکنولوژی فراتر از بازیافت نقص حسی، سعی کند حس دریافتی در یک انسان طبیعی و سالم را تقویت کند یا حتی دگرگون سازد. موضوعی که می‌‌تواند حتی مفهوم درک واقعیت توسط انسان را زیر سؤال ببرد. باید توجه داشت که حواس، اولین جزء انسان در برخورد با طبیعت پیرامونی است؛ ازاین‌رو تغییر در آن می‌تواند شناخت ما از جهان را به‌شدت دستخوش تغییر کند. گاهی فکر می‌کنم که با انقلاب ترابشریت و پیشرفت روزافزون تکنولوژی، رجوع مجدد به آثار کسانی مانند اسقف بارکلی و دیوید هیوم برای بازخوانی دوباره چگونگی ارتباط انسان با جهان پیرامونی ضروری می‌شود. همان‌طورکه گفته شد یکی از راه‌های دیگری که می‌تواند به افزایش توانایی‌های مغزی ما یاری برساند، نوروپروتزها یا میکروچیپ‌ها هستند. درست است که نورالینک این فناوری‌ها را سر زبان‌ها انداخته اما آنها داستانی طولانی‌ دارند و مدت‌هاست که دانشمندان در پی تحقق آن هستند. کار بزرگ ایلان ماسک، تبدیل این نوروپروتزها از موضوعی تحقیقاتی و آزمایشگاهی به وسیله‌ای است که هر انسانی به‌راحتی می‌تواند آن را در اختیار داشته باشد و مانند گوشی‌های هوشمند به‌طور شخصی از آن استفاده کند. این نورپروتزها که ابتدا برای امور درمانی ساخته شده‌اند، می‌روند تا راهی را برای آینده بشریت از طریق افزایش قدرت انسان ایجاد کنند. اما همان‌طورکه آینده‌شناسان اخلاق متذکر می‌شوند، این تکنولوژی‌ها می‌توانند سؤالاتی اساسی‌ درباره هویت، اختیار و نیز ماهیت افراد و جوامع مطرح کنند. یک سؤال مهم این است که آیا همه افراد می‌توانند و باید از این تکنولوژی‌ها برای افزایش قدرت انسانی و ذهنی استفاده کنند؟ هم پاسخ بله و هم پاسخ خیر به این سؤال می‌تواند تبعات فلسفی و اخلاقی بسیاری به دنبال داشته باشد.

فراتر از تکنولوژی

این تکنولوژی‌ها اگر برای افراد نرمال به کار روند، دیگر برای برطرف‌کردن نقص‌های پاتولوژیک نیست و عملا به ارتقای وضعیت ذهنی و جسمانی انسان یاری می‌رساند و باعث می‌شود انسان بتواند از محدودیت‌های خود فراتر رود؛ برای مثال آیا ممکن است با اتصال مغز انسان به یک سیستم خارجی توانایی یادگیری و سطح دانسته‌های او را ارتقا ببخشیم؟ آیا می‌توان با یک نوروپروتز که از بدو تولد در مغز یک نوزاد جاسازی می‌شود، به او توانایی یادگیری بی‌انتهایی را بخشید؟ اینها و خیلی از جواب‌های مشابه همه وجهی خوش‌بینانه دارند. اگر به سخنرانی‌های ایلان ماسک هم گوش دهیم متوجه می‌شویم او چنین سودایی را در ذهن دارد و می‌خواهد نورالینک به جایی برسد که بتوانیم بسیاری از مهارت‌ها را از رایانه درون مغزمان آپلود کنیم. در مقابل باید توجه داشت که پاسخ بعضی از سؤال‌ها را نمی‌دانیم: آیا ممکن است این پروتزها عملا باعث اختلال در بافت سالم مغز شوند؟ در صورت استفاده از این پروتزها و تکنولوژی‌هایی که به افزایش قدرت مغز منجر می‌شوند آیا ممکن است که ساختار آناتومیک و فیزیولوژیک مغز ما نیز دچار تغییر شود؟ چه بر سر آنچه ما اکنون آن را رفتار نرمال و معقول بشر می‌خوانیم خواهد آمد؟ ازاین‌رو و با توجه به این‌همه سؤال مهم و پاسخ‌داده‌نشده، ترابشریت را باید چالشی جدی برای انسان‌شناسی تلقی کرد، زیرا وقتی مرزها و محدودیت‌ها برداشته شود، در آن صورت تکلیف هویت انسانی نیز نامعلوم خواهد بود. «پائول زهر» این رشد روزافزون استفاده از پروتزها و تکنولوژی‌هایی را که سبب ارتقای مغزی ما می‌شوند، در نموداری جالب نشان داده است. طبق نظر پائول زهر، فناوری ابتدا در جهت بهبود شرایط یک بیمار با نقص عملکرد به کار گرفته شده است؛ مقوله‌ای که ما آن را بازتوانی می‌نامیم. این در حالی‌ است که در حال حاضر دیگر بحث بر سر استفاده از این تکنولوژی‌ها در مورد بیماران نیست. بلکه ما به‌صورت روزافزون شاهد استفاده از این فناوری‌ها در انسان‌های طبیعی و سالم هستیم. ابتدا این فناوری‌ها موجب افزایش توانایی انسان نرمال می‌شود و می‌تواند او را نسبت به سایر همنوع‌های خود برتری ببخشد. اما با استفاده بیشتر دیگر نمی‌توان به چنین انسانی نام هومو ساپینس یا انسان خردمند اطلاق کرد. به‌تدریج ما با گونه‌ای دیگر از سرده هومو روبه‌رو می‌شویم که پساانسان یا انسان خردمند تکنولوژیک نام دارد. همان‌طورکه پائول زهر می‌گوید تصور اینکه انسان با این فناوری‌ها به چه بدل می‌شود مشکل و سخت است. یک انسان امکانات و پتانسیل‌های متعددی برای تغییر دارد. شاید ما بیشتر درباره مغز صحبت می‌‌کنیم، اما تک‌تک اجزای انسان، توانایی این را دارند که توسط فناوری تغییر یا ارتقا یابند. مجموعه این تکنولوژی‌ها جهان انسانی را دگرگون خواهند کرد. اهمیت این دگرگونی صرفا تداخل این تکنولوژی‌ها با جهان انسانی و متأثرکردن آن نیست، بلکه رشد لجام‌گسیخته فناوری‌هایی که به نظر می‌رسد هیچ‌گونه مهاری نیز بر آنها نیست و قوانین اخلاقی نمی‌توانند آنها را کنترل کنند، فضایی خواهند ساخت که بدن و مغز انسان بدون آنکه از خود اختیاری داشته باشد در آن حل خواهند شد. آن‌طورکه «ری کرزویل»، آینده‌پژوه و از متصدیان گوگل، عنوان می‌دارد، احتمالا تا سال 2045 کامپیوترهایی وجود خواهند داشت که قدرت مغزی‌ای یک میلیارد بار قوی‌تر از مغز انسان دارند. البته چنین پیش‌بینی‌هایی همواره مورد تردید بوده و گروهی اساسا با اینکه رایانه بتواند هوشمند شود، مخالف‌اند؛ اما همین صحبت نشان‌دهنده سرعت پیشرفت علوم رایانه‌ای و هوش مصنوعی است که خواه ناخواه زندگی ما را دگرگون خواهند کرد. حتی اگر آگاهی‌ای نیز در میان نباشد -که من کم‌کم دارم از دسته مخالفان اینکه هوش مصنوعی می‌تواند آگاهی را به دست آورد به موافقان آن تغییر موضع می‌دهم- باز تکنولوژی‌های رایانه‌ای دارند جای همه‌چیز را می‌گیرند. به عنوان یک پزشک حتی منتظر نرم‌افزارهایی هستم که می‌توانند به‌راحتی و بدون حضور پزشک میزان قند، چربی، شرایط پزشکی و اختلالات ژنتیکی افراد را بیان و درمانی مؤثر برای بیمار تجویز کنند.

تکینگی

در یک نمای عجیب این رشد روزافزون تکنولوژی، به‌خصوص امکاناتی که هوش مصنوعی به‌ وجود خواهد آورد، در انتها به پدیده‌ای غیرقابل تصور با نام تکینگی منتهی خواهد شد. طبق این نظریه با ایجاد هوش مصنوعی و رشد و ارتقای آن با انفجار آگاهی روبه‌رو خواهیم شد که در ادامه به یک ابرآگاهی منتج می‌شود. این ابرآگاهی همانند موجودی یگانه، تمام آگاهی‌ها ازجمله آگاهی‌های تمام انسان‌ها را شامل خواهد شد. این‌گونه به‌تدریج هوش‌های مصنوعی و رایانه‌هایی که انسان آنها را خواهد ساخت از خود انسان قوی‌تر شده و می‌توانند برنامه‌هایی را بازنویسی کنند که به واسطه آنها قدرت و هوش خود را ارتقا ببخشند. به این شکل با رشد روزافزون هوش مصنوعی و ایجاد تکینگی دیگر تفاوت و فاصله‌ای بین انسان و ماشین وجود نخواهد داشت. یکی از پایه‌های این انفجار آگاهی، قانون شناخته‌شده مور هست. طبق این قانون تعداد ترانزیستورهای موجود در هر مدار فشرده، در عرض هر دو سال دو برابر می‌شود. کمی به آنچه مور می‌گوید بیندیشید. این یعنی نه‌تنها ابزارهای الکترونیکی کوچک و کوچک‌تر می‌شوند بلکه در‌عین‌حال پیچیده و پیچیده‌تر می‌شوند و قابلیت‌های آنها روز‌به‌روز بیشتر می‌شود. گرچه قانون مور یک قانون مشاهده‌ای بوده؛ اما به‌ صورت یک هدف برای کسانی که در بخش صنعت کار می‌کنند، درآمده است. البته به نظر می‌رسد در دهه گذشته این سرعت دو برابر شدن افزایش یافته است. موضوعی که پدیده انفجار آگاهی را ملموس‌تر و قابل پذیرش‌تر می‌کند. اینها همه آن چیزی‌ است که ری کرزویل در کتاب خود با عنوان «تکینگی نزدیک است» بیان می‌دارد. در جهانی که او تصویر می‌کند مغز آدمی از ماشین بسیار عقب خواهد ماند و تنها راه نجات او ممزوج‌شدن و یکی‌شدن مغز انسان با رایانه است؛ چیزی که با عنوان واسط مغز و رایانه شناخته می‌شود. یکی‌شدن ما با ماشین نتیجه شگفت دیگری را نیز به دنبال خواهد داشت. ما نامیرا یا به عبارت بهتر سایبورگ‌های نامیرا خواهیم شد. ما می‌توانیم به واسطه فناوری‌هایی مانند پرینت سه‌بعدی، ژن‌درمانی یا استفاده از سلول‌های بنیادی، اعضای ناقص و معیوب خود را با اعضای سالم جایگزین کنیم. به واسطه ماشین و میکروچیپ‌ها احساسات و افکار خود را تنظیم و به سمت خاصی هدایت کنیم یا حافظه خود را در رایانه‌ها برای ابد جاودان کنیم. آنچه به‌ وجود می‌آید، همان سایبورگ نامیراست. بحث قانون مور و انفجار آگاهی یکی‌شدن انسان و ماشین را امری ناگزیر و اجتناب‌ناپذیر می‌داند. البته این موضوعی عجیب نیست. ما همین الان نیز به‌شدت با رایانه یکی شده‌ایم. غیر از مواردی مانند نوروفیدبک که به‌ صورت گسترده در پزشکی استفاده می‌شود، استفاده روزافزون و جهان‌شمول ما از رایانه و اینترنت و موبایل عملا مغز ما را به‌شدت با رایانه و فضای مجازی ممزوج کرده است و تکنولوژی‌هایی مانند نورالینک و سینکرون رایانه را به عمق مغزهای ما برده است. اینکه پدیده تکینگی اجتناب‌ناپذیر باشد کمی وحشت‌آور است. یکی از پدیده‌های نهفته در مفهوم تکینگی چنان‌که گفتیم، نوعی خودمختاری رایانه‌ها در تولید نرم‌افزارهایی است که به اصلاح خود منتهی می‌شود. باید توجه داشت که در دورنمایی نزدیک یعنی قبل از اینکه ربات‌هایی ساخته شوند که نیازهای سخت‌افزاری رایانه‌ها را برطرف کنند، رایانه‌ها و هوش‌های مصنوعی برای ارتقای سخت‌افزاری خود به‌شدت نیازمند انسان هستند. مسئله اینجاست که با وجود این نیاز، انسان‌ها -چنان‌که ما اکنون با گوشی همراه و با اینترنت آمیخته شده‌ایم- در یک اجبار درونی دست به برطرف‌کردن نیازهای سخت‌افزاری رایانه‌ها خواهند زد. باید توجه داشت که ایجاد این پدیده به معنای نیاز واقعی انسان به آن نیست و چنین پدیده‌هایی لزوما به زندگی بهتر انسان‌ها منتهی نمی‌شوند؛ اما با وجود تمام خطرهای محتمل، کسانی هستند که دست به ساخت چنین رایانه‌هایی بزنند. آن‌گاه پس از مدتی این رایانه‌ها همانند مخلوق دکتر فرانکنشتاین از کنترل خارج خواهند شد. بدتر از همه اینجاست که بعضی از تکنولوژی‌هایی که به ساخت چنین رایانه‌هایی منجر شده‌اند، می‌توانند در راستای خودمختاری سخت‌افزاری نیز به آنها کمک کنند. تکنولوژی‌هایی مانند پرینت سه‌بعدی یکی از آنهاست. از‌این‌رو شاید بتوان گفت که یکی از نتایج عمیق ترابشریت یکی‌دانستن تکنولوژی با بیولوژی است. دیگر بیولوژی در ادامه تکامل سرده هومو عملا چیزی جز تکنولوژی نخواهد بود. آنچه جنبش ترابشریت می‌گوید و همان‌طور که خواهیم دید، شاید چندان نیز پربیراه نباشد و حداقل بخش مهمی از آینده بشر را شامل می‌شود، تبعات بسیار مهم و در‌عین‌حال سنگینی دارد. آنچه گفتیم به‌هیچ‌وجه به افزایش ارتقای انسان محدود نمی‌ماند. وقتی تکنولوژی تا به این حد با ماهیت انسان ممزوج شود، بسیاری از پدیده‌های اجتماعی نیز دستخوش تغییر خواهد بود. جامعه‌ای را فرض کنید که به واسطه دخالت روزافزون تکنولوژی نیاز به کار‌کردن انسان‌ها نداشته باشد. انسان‌ها فقط باید بنشینند و حاصل سال‌ها تکامل خود را ببینند و از آن استفاده کنند. در چنین جامعه‌ای که تکنولوژی همه‌ چیز را برای ما مهیا می‌کند، دیگر جامعه سرمایه‌داری، کمونیستی و… معنایی نخواهد داشت. دقیقا نمی‌دانم که چه نامی را باید برای این جامعه نوظهور انتخاب کرد. به‌ طور کلی نیز توصیف چنین پدیده‌ای و آنچه به‌ وجود خواهد آورد، بسیار دشوار و دور از ذهن است. شاید همین دشواری تصور آینده و نحوه تأثیر تکنولوژی بر مغز و بدن ماست که سبب شده پیش‌بینی‌های مختلفی درباره این آینده صورت گیرد. یکی از جالب‌ترین آنها مفهومی با نام مغز همگانی است. دستاوردهای جدید به دنبال آن است که بتواند ارتباطی بین یک مغز با مغز دیگر ایجاد کند. وقتی این ارتباطات در سطحی وسیع اتفاق بیفتد، ما با مبحثی با نام مغز همگانی یا جهانی روبه‌رو خواهیم شد. مغزی که حاصل ارتباط میلیون‌ها مغز با یکدیگر است. البته بی‌شک در این حالت همه چیز به این مغز بزرگ و همگانی که حاصل فعالیت میلیون‌ها مغز را یکی می‌کند، محدود نخواهد بود؛ بلکه باید از احساس و هیجان‌های همگانی نیز سخن بگوییم. اتفاقی که در این حالت از نظر مورفولوژیک یا ریخت‌شناسی می‌افتد، این است که شکل مغز نیز عوض خواهد شد. شاید بتوان مغز همگانی را یک ارگان خودتنظیم‌کننده و خودسازمان‌دهی‌‌دهنده‌ای تعریف کرد که از مغز تمام انسان‌هایی تشکیل شده است که با تکنولوژی با هم در حال ارتباط‌اند. در‌این‌صورت هوش و پردازش اطلاعات این انسان‌ها به جای محدود‌بودن در مغز یک انسان، کاملا منتشر و گسترده است. این مغز همگانی حاصل یک مدل دینامیک از تبادل اطلاعات است که ماهیت صرف بیولوژیک ندارد.

گونه پساانسان

حال که با ترابشریت، تکینگی و ادعاهای آن آشنا شدیم، بهتر است ببینیم انسان به صورتی که می‌شناسیم، در آینده‌ای که ترابشریت برای ما ترسیم می‌کند، چه ویژگی‌هایی خواهد داشت؟ «ناتاشا ویتامور» که خود یکی از پیشروان و نظریه‌پردازان جنبش ترابشریت محسوب می‌شود، در مقاله‌ای جالب آنچه را گفتیم، جمع‌بندی کرده و در نهایت دورنما و پروتوتایپ یک پساانسان را تصویر کرده است. نگاهی جامع‌تر به این مقاله راه‌گشا خواهد بود. همان‌طور که نویسنده به‌خوبی ذکر می‌کند تصور انسان از خود و بدن خود موضوع بسیار مهمی در تاریخ بوده است. گرچه مهم‌ترین این تصورها در هنر نمود یافته است و بزرگانی مانند «میکل آنژ» و «داوینچی» وقت زیادی را برای به تصویر کشیدن انسان و بدن او صرف کرده‌اند، در‌عین‌حال باید گفت که حفظ بدن به همین شکل یکی از اندیشه‌های اصلی انسان بوده است؛ اما همان‌طور که دیدیم، این وابستگی عمیق بیولوژیک ما به بدن باستانی در حال تغییر است. وقتی بپذیریم که از تکنولوژی برای ارتقای نیروهای فیزیکی و ذهنی خود استفاده می‌کنیم، باید تغییر مورفولوژی بدن خود را نیز قبول کنیم. بر مبنای آنچه گفته شد، در این پروسه تغییر و دگرگونی، ما سه تصویر از بدن خود خواهیم داشت که به ترتیب عبارت‌اند از: تصور کلاسیک یا سنتی از بدن، سایبورگ و هویت اثیری. تصویر کلاسیک یا سنتی از بدن همان است که اکنون از بدن خود در ذهن داریم و تصور می‌کنیم؛ همان چیزی که در مجسمه‌های پرطمطراق روم و یونان باستان مشاهده می‌کنیم. همین نگاه به ما نشان می‌دهد که این بینش سنتی در طول هزاره‌ها حداقل تاکنون عوض نشده است. مرحله بعدی سایبورگ نام دارد. این ترم درواقع نشانگر امتزاج انسان و ماشین است، گرچه هنوز نمای سایبورگ‌ها به همان تصویر سنتی از بدن نزدیک است؛ ولی سایبورگ همان چیزی‌ است که شاید بیشتر مدنظر ترابشریت باشد. درواقع در سایبورگ‌ها نیروها و توانایی‌های انسان شدیدا به خاطر امتزاج با تکنولوژی افزایش یافته؛ اما شکل بدن حفظ شده است. در نهایت هویت اثیری که دیگر شاید از حیطه ترابشریت خارج شود و بیشتر مفهومی مذهبی پیدا کند و در واقع یک تغییر هویت کلی و ماهوی است: اینکه ما از بند ماده رها شویم و به چیزی دیگر مثل اندیشه یا نیرو بدل شویم. این آینده‌ای است که ترابشریت برای ما متصور است.

نتیجه‌گیری

به نظر می‌رسد که نورالینک جزئی از قدم‌های اولیه برای رسیدن به هدفی بسیار بزرگ‌تر و جامع‌تر است. شاید چنین موضوعی در ذهن کسانی مانند ایلان ماسک نباشد؛ اما این فناوری‌ها در نهایت بیولوژی را به تکنولوژی تغییر داده و چیزی که به‌ وجود می‌آورند، پساانسان یا انسان خردمند تکنولوژیک است.

https://www.sharghdaily.com/fa/tiny/news-866183

امتیاز بدهید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *